انسانهايي كه تفكر غيرمنطقي دارند و يا خطاهاي شناختي در افكارشان هويدا است، در بسياري از موارد اطلاع چنداني از اين خطاها ندارند، شايد عدم اطلاع، باعث آلودگي اين افكار با خطاهاي شناختي ميشوند. در اين نوشتار سعي بر اين است كه خطاهاي شناختي به صورت ساده و در قالب مثالهاي روشن و واضح بيان شوند. اميد است بسياري از نگرانيها ، حالات و افكار نامطلوب كه در پشت اين خطاهاي شناختي وجود دارند، با اطلاعرساني از بين بروند.
✔خطاي اول :تفكر همه يا هيچ
در اين گونه افكار تفكر همه يا هيچ حاكم است. فرد يك رفتار، فكر، موقعيت، پديده يا يك موضوع را كلا سفيد يا كلا سياه میبیند. هر چيز كمتر از كامل، شكست بي چون و چراست . عدم قناعت به مقدار و يا بخشي از يك كار ، يك فعاليت و يا يك امتياز ، آنها را از مزاياي آن امر محروم ميكند. به طور مثال عدهاي اين نوع تفكر را دارند كه يا بايد فلان ماشين را داشته باشند يا اصلا هيچ ماشيني را نميخواهند.
اين نوع تفكر در بسياري از قسمتهاي زندگي ديده ميشود. در مثالي ديگر مدرس دانشگاه بيان ميدارد كه اگر اين تعداد دانشجو بود و با اين شرايط، من اين درس را خواهم داد. در مثالي ديگر خانمي كه رژیم لاغري گرفته بود، پس از خوردن يك قاشق بستني گفت: برنامه لاغري من دود شد و به هوا رفت. با اين طرز تلقي به قدري ناراحت شد كه يك ظرف بزرگ بستني را تا به آخر نوش جان كرد.
✔خطاي دوم : تعميم مبالغه آميز
افرادي كه اين نوع خطا را در افكار دارند حقايق زندگي را پررنگتر از مقدار واقعي ميبینند . شدت و مقدار واقعي خيلي كمتر از مقدار و شدتي است كه در ذهن فرد قرار دارد. فردي كه دچار اين خطاي شناختي است ، هر حادثه منفي و از جمله يك ناكامي شغلي را شكستي تمام عيار و تمام نشدني تلقي مي كند و آن را با كلماتي چون هرگز و هميشه توصيف مي كند. فروشنده دوره گرد افسرده اي كه فروش خوبي نداشته و در حال رانندگي پرندهاي به شيشه اتومبيلش خورده بود گفت: چه بد شانس هستم، پرندهها هميشه به شيشه اتومبيل من ميخورند. شايد بتوان اين طور بيان كرد كه اين افراد به دليل مبالغه در بخشي از افكار ، نميتوانند جوانب مثبت زندگي را ببينند. شايد در مثال ذكر شده بتوان اين طور بيان كرد كه اين فروشنده دورهگرد از خيلي مواهب كه دارد غافل است و اين كه او ماشيني دارد كه خيلي از فروشندگان ديگر ندارند.
✔خطاي سوم : فيلتر ذهني
افرادي كه داراي اين نوع افكار هستند تحت تاثير يك حادثه منفي همه واقعيت را تار مي بينند . به جزيي از يك حادثه منفي توجه مي كنند و بقيه را فراموش مي كنند . عدم توانايي در ديدن بخشهاي مهمتر اين حوادث، عاملي است كه ذهن ما را درگير مي كند. شبيه چكيدن يك قطره جوهر كه بشكه آ بي را كدر ميكند. به مثالي توجه كنيد: به خاطر طرز برخورد شايسته خود با همكاران اداره، از طرف رييس اداره تشويق ميشويد، اما در اين ميان و در حين دريافت جايزه يكي از همكاران نه چندان جدي در مقام انتقاد به شما حرفی میزند. روزهاي طولاني در حالي كه همه گفته هاي مثبت و مراسم با ارزش تشويق را فراموش ميكنيد، تحت تاثير اين انتقاد بسيار جزيي يك همكار رنج ميبريد.
✔خطاي چهارم : بي توجهي به امر مثبت
افرادي كه داراي اين نوع تفكر غير منطقي هستند، توجه زياد و باارزشي به جنبههاي مثبت زندگي خود ندارند و هميشه نكات مثبت را بیاهميت جلوه ميدهند. با بيارزش شمردن تجربههاي مثبت، اصرار بر مهم نبودن آنها دارند. كارهاي خوب خود را بياهميت ميخوانند، معتقدند كه هر كسي ميتواند اين كار را انجام دهد. بيتوجهي به امر مثبت شادي زندگي را ميگيرد و شما را به احساس ناشايسته بودن سوق ميدهد. به طور مثال نگهبان ساختمان تجاري با تيزهوشي موفق به شناسايي يكي از سه سارقي شده بود كه در هفته قبل از يكي از مغازههاي اين ساختمان دزدي كرده بودند. مسؤل ساختمان ضمن قدرداني از نگهبان خواست كه يكي از روزهاي هفته زماني را مشخص كند كه در جلسهاي با حضور افراد و مالكين ساختمان از زحمات وي قدرداني شود. نگهبان امروز و فردا كرده و يكسره ميگفت كار مهمي نكردهام و از تعيين وقت سرباز ميزد.
✔خطاي پنجم : نتيجه گيری شتابزده
بي أنكه زمينه محكمي وجود داشته باشد نتيجهگيري شتابزده ميكنيد.
🔺️ذهنخواني : بدون بررسي كافي نتيجه ميگيريد كه كسي در مورد شما منفي فكر ميكند.
🔺️پيشگویی: پيشبيني ميكنيد كه اوضاع بر خلاف ميل شما در جريان خواهد بود. بدون هرگونه بررسي ميگوييد آبرويم خواهد رفت، از عهده انجام اين كار برنخواهم آمد و اگر افسرده باشيد ممكن است به خود بگوييد هرگز بهبود نخواهم يافت.
✔خطاي ششم : درشت نمايي
از يك سو درباره اهميت مسايل و شدت اشتباهات خود مبالغه ميكند و از سوي ديگر، اهميت جنبههاي مثبت زندگي را كمتر از آنچه هست برآورد ميكند. به دليل اعتماد به نفس پايين، اين افراد چون خود را نسبت به ديگران دست كم ميگيرند، در صورت انجام كاري خطا، اين اشتباه خود را خيلي پررنگتر از حد و حدود واقعي آن اشتباه ميبینند. به طور مثال شخصي دوست قديمي خود را ميبيند و به او سلام ميگويد، دوست قديمي مانند هميشه سلام او را به گرمي جواب نميدهد. او از اين مساله ناراحت ميشود و اين واقعه را براي خود فاجعه تلقي ميكند. اين در حالي است كه شايد دلايل مختلفي براي سرد برخورد كردن وجود داشته باشد. از طرفي آنقدر مهم نباشد ولي ساعتها اين مساله ذهن فرد را درگير خود ميكند.
✔خطاي هفتم : استدلال احساسي
افرادي كه داراى استدلال احساسى هستند فكر مىكنند كه احساسات منفى ما لزوما منعكس كننده واقعيتها هستند. اين نوع استدلال احساسى ما را از بسيارى واقعيتها دور نگه مىدارد. به طور مثال ( از سوار شدن در هواپيما وحشت دارم، چون پرواز با هواپيما بسيار خطرناك است). (يا احساس گناه ميكنم پس بايد آدم بدى باشم ) یا ( خشمگين هستم، پس معلوم مىشود با من منصفانه برخورد نشده است) یا ( يا چون احساس حقارت مى كنم، معنايش اين است كه فرد درجه دومي هستم ) يا ( احساس نوميدى مىكنم، پس حتما بايد نوميد باشم)
✔خطاي هشتم : بايدها
انتظار داريد كه اوضاع ان طور باشد كه شما ميخواهيد. هميشه اين انتظار محقق نميشود. به طور مثال نوازنده بسيار خوبي پس از نواختن يك قطعه دشوار پيانو با خود گفت: ((نبايد اينهمه اشتباه ميكردم )). آنقدر تحت تاثير اين عبارت قرار گرفت كه چند روز متوالى حال و روز بدى داشت. انواع و اقسام كلماتى كه ((بايد )) را به شكلى تداعى میكنند، همين روحيه را ايجاد مینمايند. آن دسته از عبارتهاى بايددار كه بر ضد شما به كار برده مى شوند، به احساس تقصير و نوميدى منجر میگردند. اما همين باورها، اگر متوجه سايرين و يا جهان به طور كلى شوند منجر به خشم و دلسردى میگردد. نبايد اين قدر سمج باشد خيلىها میخواهند با بايدها و نبايدها به خود انگيزه بدهند. ((نبايد آن شيرينى را بخورم )). اين نوع فكر اغلب بیتاثير است زيرا بايدها توليد تمرد مىكنند و اشخاص تشويق مىشوند كه درست برعكس آن را انجام دهند.
✔خطاى نهم : برچسب زدن
برچسب زدن شكل حاد تفكر همه يا هيچ چيز است. به جاى اينكه بگوييد ((اشتباه كردم)) به خود برچسب منفى میزنيد: ((من بازنده هستم )). گاه هم اشخاص به خود برچسب ((احمق)) يا ((شكست خورده)) و غيره میزنند. برچسب زدن غير منطقى است، زيرا شما با كارى كه میكنيد، تفاوت داريد. انسان وجود خارجى دارد اما ((بازنده )) و ((احمق)) به اين شكل وجود ندارد. اين برچسبها تجربههاى بیفايدهاى هستند كه منجر به خشم، اضطراب، دلسردى و كمى عزت نفس میشوند. گاه برچسب متوجه ديگران است. وقتى كسى در مخالفت با نظرات شما حرفى میزند ممكن است او را متكبر بناميد. بعد احساس مىكنيد مشكل به جاى رفتار يا انديشه بر سر ((شخصيت)) يا ((جوهر و ذات)) او است. در نتيجه او را به كلي بد قلمداد مىكنيد و در اين شرايط فضاى مناسبى براى ارتباط سازنده ايجاد نمیشود.
✔خطاى دهم : شخصى سازى و سرزنش
در اين خطا، فرد خود را بىجهت مسئول حادثهاى قلمداد میكند كه به هيچ وجه امكان كنترل آن را نداشته است. وقتى زنى از آموزگار پسرش شنيد كه او در مدرسه خوب درس نمیخواند با خود گفت ((اين نشان میدهد كه من مادر بدى هستم)) و چه بهتر كه اين مادر علل واقعى درس نخواندن فرزندش را میجست تا او را كمك كند. شخصى سازى منجر به احساس گناه، خجالت و ناشايسته بودن میشود. بعضى ها هم عكس اين كار را میكنند و سايرين و يا شرايط را علت مسائل خود تلقى میكنند و توجه ندارند كه ممكن است خود در ايجاد گرفتارى سهمى داشته باشند ((علت زندگى زناشويي بد من اين است كه همسرم منطقى نیست)). سرزنش به خاطر ايجاد رنجش اغلب موثر واقع نمیشود .
✔کتاب درمان وجودی روابط ( کاربرد رویکرد روان شناسی اگزیستانسیال در درمان روابط زوجین )
ترجمه : محمدرضا دایی جعفری ، مریم لولاکی ، مرضیه رشیدی راد ، مجید علی قاسمی ،
سرپرست مترجمان دکتر سید حمید آتش پور
فیروزه سخندانی
روانشناس شخصیت و مشاور ازدواج
پژوهشگر و درمانگر مسائل جنسی