کنترلگری بر دو نوع هست:
۱.کنترلگری درونی
۲.کنترلگری بیرونی
کنترلگری درونی یعنی ما مسئولیت احساسات و رفتار خود را بپذیریم، به جای اینکه بگوییم همسرم من را عصبانی میکند، بگوییم چه چیزی در من باعث این همه خشم و عصبانیت نسبت به همسرم میشود.
به جای اینکه بگوییم امتحان سخت بود بگوییم من باید تلاش بیشتری میکردم.
کنترلگری درونی مفید و برعکس آن، کنترلگری بیرونی بسیار آسیبزا هست.
در کنترلگری درونی برای خودمان باید و نباید میگذاریم و در مورد احساسات و رفتار و افکارمان، از خودمان سوالهایی میپرسیم:
چرا عصبانی هستم؟
چرا به هدفم نمیرسم؟
چرا با همسرم مدام جر و بحث دارم؟
چرابا فرزندانم درگیری دارم؟
چرا اوضاع بر وفق مراد نیست؟
چرا دوستانم من را طرد کردهاند؟
چرا حالم خوب نیست؟
چرا عبوس و بداخلاق هستم؟
اگر مشکلاتِ خود را از خود بپرسیم و مسئولیت آنها را به عهده بگیریم، میتوانیم آنها را حل کنیم ولی اگر مسئول همه مشکلات، احساسات، رفتار و کارهایمان را دیگران بدانیم، نه تنها نمیتوانیم مشکل را حل کنیم بلکه تنها دستاوردمان عصبانیت و نا امیدی هست.
سه کلمه مهم که نشانهی کنترلگری هست عبارتند از:
🔹باید
🔹نباید
🔹چرا
وقتی کنترلگری درونی داریم با این سه کلمه در خودمان پیگیر حل مسئله میشویم. ولی در کنترلگری بیرونی این سه کلمه را برای همسرمان و دیگران به کار میبریم.
به مثالهای زیر توجه کنید:
🔺همسرم نباید کاری کند که من عصبانی بشوم، این جمله کنترلگری بیرونی هست، در کنترلگری درونی میگوییم: باید بتوانم عصبانیتم را مدیریت کنم و به جای پرخاشگری، صحبت کنم و مشکلم را حل کنم.
🔺یک فرد کنترلگر بیرونی میگوید من شانس ندارم، ولی فردی با کنترلگری درونی میگوید باید برای رسیدن به هدفم برنامهریزی کنم.
🔺یک فر با کنترلگری بیرونی میگوید همسرم باید به حرف من گوش بدهد، ولی یک فرد با کنترلگری درونی میگوید باید به جای جر و بحث با همسرم، باید طریقه گفتگو با او را یاد بگیرم.
🔺یک فرد با کنترلگری بیرونی مدام از فرزندش عیبجویی میکند و با او درگیر است، ولی والدین با کنزگری درونی جای درگیری با فرزندانشان، راهی برای ارتباط و قانونگذاری پیدا میکنند.
🔺فردی با کنترلگری بیرونی همیشه شانس و دیگران را عاملی برای عدم موفقیتهایش میداند ولی فردی با کنترلگری درونی به دنبال راهی است که اوضاع را بر وفق مرادش بکند.
🔺یک کنترلگر بیرونی، دوستانش را عامل کم شدن ارتباط میداند ولی فردی با کنترلگری درونی به خودش میگوید باید با دوستانم صحبت کنم و بفهمم چرا رابطهمون کم شده است.
🔺یک فرو با کنترلگری بیرونی دیگران را مسئول حال بدش میداند ولی فردی که کنترلگری درونی دارد به خودش میگوید باید حالم را خوب کنم.
🔺فردی با کنترلگری بیرونی دیگران را مسبب بداخلاقیش میدانی ولی کنترلگر درونی به خودش میگوید باید به فرد خوشاخلاقی تبدیل بشوم.
🔹کنترلگری درونی مفید و برعکس آن، کنترلگری بیرونی بسیار آسیبزا هست.
ساسیترین علت ناخشنودی انسانها این است که انسانها بسیار زیاد از «کنترلگری بیرونی» استفاده میکنند. شرایط اجتماعی، مالی، ژنتیکی، جغرافیایی و ...
قطعا در میزان احساس خشنودی اثر دارد ولی عامل تعیین کننده آن کنترلگری بیرونی است. این مسئله در روابط بین والد و فرزند، روابط بین همسران، روابط بین مدیر و کارمند و سایر ارتباطهای انسانی به وفور دیده میشود. ما فکر میکنیم که کنترلگری باعث رضایت و شادی میشود در حالیکه این اعمال کنترل بیرونی هم شخص کنترل شونده را آزار میدهد و هم شخص کنترلکننده را رنج میدهد زیرا دائما باید نگران وضع موجود و رفتار شخص دیگر باشد. به همین خاطر فلاسفه باستان میگفتند که اگر رنج زندانبان از زندانی بیشتر نباشد، از آن کمتر هم نخواهد بود.
کسی که فکر کند با کنترل بیرونی میتواند کسی را مجبور به کاری کند، دچار توهم شده است زیرا اگر مقطعی هم شخصی از کنترل بیرونی پیروی کند، به محض برداشته شدن نظارت و فشار، کار قبلی خود را تکرار میکند. این توهم به این خاطر است که ما ذات انسان را نشناختهایم.
کنترل بیرونی از چهار مولفه اصلی تشکیل میشود که عبارت است از:
۱. تمام عوامل و احساسات خود را ناشی از رفتار دیگران میداند.
۲. من میتوانم دیگران را مجبور به کاری کنم که مایل به انجام آن نیستند.
۳. این حق و وظیفه اخلاقی من است که دیگران را مجبور به کاری کنم و رسالت اخلاقی دارم که در این راستا از تنبیه و هر ابزار تهدید دیگری استفاده کنم. این بدترین نوع کنترل بیرونی است و در روابط بین انسانها زیاد دیده میشود.
۴. یک دستاورد یا یک موفقیت مهمتر از کرامت و شان انسانی طرف مقابل من است. این نوع باور به صورت نرم و نامحسوس در رفتار انسانها بسیار وجود دارد و مثلا به خاطر یک مشکل کوچک، به فرزند خود توهین می کند یا برای مثلا منظم کردن فرزندش حتی به او دشنام می دهد و دست به تنبیه میزند و کرامت انسانی او را زیر سئوال میبرد.اگر هریک از این چهار باور را اجرا کنیم، طرف مقابل خود را در قفسی طلایی حبس کردهایم.
🔺 میتوان گفت علت اصلی طلاق این است که زوجین میخواهند که طرف مقابلشان را عوض کنند و مجبور به کاری کنند که او نمیخواهد.
🔹 باید توجه کرد که عوامل زیادی تحت کنترل ما نیست همچون حوادث بیرونی و بلایای طبیعی و اوضاع اقتصادی جامعه و غیره، ولی در میان این عوامل ما بر برخی از عوامل نفوذ داریم همچون بخشی از حفظ سلامتی خودمان، خوب برخورد کردن با دیگران و نهایتا تعیین اهداف زندگی، کیفیت روابط انسانی مبتنی بر شان و کرامت انسانی، کاملا تحت کنترل خود ماست.
شایعترین نوع کنترلگری که در بین مراجعینم میبینم، کنترلگری در رابطه جنسی هست.
خیلی طبیعی هست که زوجین، مخصوصا در اوایل ازدواج، به شکل دلخواه خودشان و یا همسرشان نتوانند رابطه جنسی را انجام دهند و یا به سرانجام برسانند.
وقتی که زوجین کنراگری درونی دارند، بین شان همدلی به وجود میآید، با هم گفتگو میکنند و راهحلی برای حل مشکل پیدا میکنند.
ولی وقتی کنترلگری بیرونی باشد، یک نفر، دیگری را مسئول مشکل میداند و برای حل مشکل حاضر به همکاری نیست.
هر مشکلی که بین زوجین به وجود بیاید هر دو نفر مسئول ایجاد آن، و مسئول حل آن هم هر دو نفر هستند. نه کسی بیشتر و نه کسی کمتر. مخصوصا در رابطه جنسی.
🌼فیروزه سخندانی
روانشناس شخصیت و مشاور ازدواج
پژوهشگر و درمانگر مسائل جنسی